- عرضه کردن
- اظهار کردن، بیان کردن، ارائه دادن، نشان دادن، عرضه داشتن
معنی عرضه کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- عرضه کردن
- هویدا کردن نشان دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نشان دادن، به آگاهی رساندن، سنجیدن، درخواست کردن
خشنود گردانیدن رضایت کسی را فراهم آوردن اقناع کردن و بر آوردن خواست و میل کسی
شتاب کردن
دریدن چاک زدن پاره کردن دریدن چاک زدن
پایمال کردن نابود کردن
مخالفت و ممانعت نمودن
بعیادت رفتن پرسش و تعقد کردن: (صحت ارخواهی در این دیر کهن خستگان بینوا را پرسه کن) (ابوالقاسم مفخری)
غایب گشتن غیبت کردن محجوب شدن محجوب ماندن اغشا، روگرفتن پوشیدن روی با حجاب
اخراج غیر عادی هوای محتوی در ریه توام با صدا
تشریح، تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه
به دست آوردن، تصرف کردن
فرو بردن در آب و غرق کردن
در ورزش در کشتی، حریف را با ضربه فنی از پا درآوردن
خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، عطسه زدن، خفیدن، عطاس
تاکباز کردن (طاقباز) ستان خواباندن: در کشتی فرکوستن : در کشتی با ایراد ضربه بر حریف فایق آمدن
عبور دادن گذشتن از جایی
اشتافتن شتافتن شتاب کردن شتافتن
بد خویی کردن، بدمستی، نعره زنی، نعره زدن، بد خویی کردن، بدمستی، نعره زنی، نعره زدن
دختر یا زنی را شوهر دادن
شنوسیدن خفیدن عارض شدن عطسه
ناز کردن پخسیدن ناز و غمزه کردن کرشمه کردن
در آب فرو بردن غرق کردن
پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن)
نفرین کردن لعنت کردن: زه ای کسائی احسنت گوی و چونین گوی بسفلگان بر فریه کن و فراوان کن. نفرین کردن لعنت کردن: همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد به دیه
به دست گرفتن چیره گشتن، به دست آوردن متصرف شدن بدست آوردن: مملکت را قبضه کرد. یا قبض کردن روح. جان را گرفتن میرانیدن یا قبض کردن کار. در کف کفایت خود گرفتن کار را: با نرمش و سهولتی دلپسند که از موذی گری و پست نهادی خالی بود کارها را قبضه می کرد، جذب کردن توجه کسان را بخود جلب کردن: با بیانات دلنشین خود همه اهل مجلس را قبضه کرده بود
گریستن اشک ریختن: گیتی برو چو خون سیاوش گریه کرد خون سیاوشان زد و چشمش روان برفت. (بدایع سعدی)
خود (خویشتن) را مرده کردن، خود را همچون مرده ساختن: خویشتن مرده کرده بودم و تو مرا زنده کردی، خود را مرده وانمودکردن
شگفت کاری کردن کار شایان کردن هنگامه کردن کاری شایان توجه و مهم انجام دادن
ورقه ورقه ساختن مورق ساختن